وقتی خاطرات خیالت درخاطرم گل کرد !
پروانه ها مرا ، محاصره کردند..............
کوچه باغ خاطره
دفتری از خاطرات جنگ ،را
داشت درتصویر رویا می نوشت
جبهه ها راسرخ تراز ر نگ خون
سردر رنگین کمان ها می نوشت
لحظه هایش گرچه ترکش خورده بود
بر تن صد پاره دیبا می نوشت
زیر شتم چکمه ی باروت و دود
عشق را همواره ، بالا می نوشت
نخل های تشنه ی احساس را
بر لب ِ امواج دریا می نوشت
التهابِ ، زخم های کهنه اش
مرحمی؛ بهره مدوا می نوشت
در شرار خشمِ خفا شان شب
شعری ازشهد ِ شکیبا می نوشت
وحشت چشمان ِهر خمپاره را
روی مژگان پریسا می نوشت
مَشق های ، عزتُ و آزدگی
درکلاس ِ درس ِ مولامی نوشت
پشت ِ سنگرهای باغ خاطره
اسم شب بربام دنیا می نوشت
باتمام قطره، قطره ،خون خود
اوشهادت راچه زیبا می نوشت
رفت اما !خاطرات این پلاک
امتداد راه ِ فردا ، می نوشت
شهریور1392